فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 24 روز سن داره

نفس طلایی

امام علی (ع)

 شهادت علی (ع) اگر چه مظلومانه است و فرق شکافته او اگرچه جگرسوز، اما اساس مظلومیت علی (ع) ، نه در شهادت علی است و اوج مظلومیت او نه در فرق شکافته او.   مظلومیت علی نه بر پایه سکوت علی استوار است و نه بر مبنای صبر علی ، که صبر و سکوت ، تنها دو شاخه اند از راز درخت ستبر و تنومند مظلومیت علی .   و رمز مظلومیت علی در ناشناخته ماندن آن روز علی است . در ناشناخته ماندن هنوز علی  و در ناشناخته ماندن همیشه و هر روز علی است .    (سید مهدی شجاعی )         ...
31 مرداد 1390

ممنون

سلام عزیز دل من خوبی جیجر طلا ؟ طاعاتت تو بهشت قبول باشه نازنینم   واسه منم دعا کردی ؟ اخ الهی قربون اون دل پاکت بشم نازداره من   راستی از همه ی مامان ها و نینی ها که برای مامانم دعا کردن هزار هزار هزار تا ممنونم  دیگه چه خبر ؟ دیشب شب احیاء دوم بود و باز هم رفتیم احیاء که انشاالله خدا از همه قبول کنه...(حالا فردا شب برات می نویسم که حاج اقا مجتبی تهرانی در این شبا بهمون چی میگفتن ) این پست فقط برای تشکر بود از همه ی کسانی که برای مامانم دعا کردن بازم ممنونم    ...
31 مرداد 1390

دعا

سلام تو یکی از پست های قبلی ام در مورد مریضی مادرم نوشته بودم ، اگه امشب دلتون لرزید و من و لایق دونستید در بین بیمارا اسم مامان منم بیارید یه دنیا ممنونم 
30 مرداد 1390

یه خاطره ی خوشبو

سلام نازدار من خوبی نازم ؟ امشب شب شهادت امام علی (ع) پیشوای و پدر ما شیعه هاست و یه غم عجیبی تو دل هممون خونه کرده ، گفتم برات یه خاطره بنویسم یه خاطره ی خوش بو امسال عید ما و خاله فاطمه و عمو مهدی و مامان جون منصوره اینا با هم رفتیم کربلا ... خیلی سفر عالی بود خیلی عالی ... الان در مورد نجف می خوام برات بگم ، همه بهم می گفتن انگار  تو نجف امدی خونه ی پدرت اما من تاندیده بودم باورم نمی شد اما وقتی رفتم دیدم واقعا ارامشی وصف نشدنی داره ، اینقدر حس راحتی داره که خدا می دونه... واقعا انگار یه جاییه که ادم می تونه تموم عقده های دلش رو خالی کنه و بعد سبک سبک بشه اونقدر سبک که فقط دو تا بال برای پریدن می خواد  اره گل من ، مسجد کوفه ...
30 مرداد 1390

صبح به وقت ظهر

به به سلام به روی ماه عزیز دلم حال شما ؟ صبح عالی متعالی ....  صباح الخیر گفت بلبل به گلشن         گل من صبح شد چشم تو روشن  (البته عسلی تو همه جا واژه ی ظهر و با صبح تغییر بده  )                                         ...
30 مرداد 1390

شب گل گلی

گل گلی سلام      ناز پری سلام      مخملی سلام           عسلی سلام  خوبی مادری من ؟ منم خوبم الحمدلله واااای دوباره شب شد و بی خوابی زد به سرم ... این قدر تابستونا بده از این جهت .... بقیه ایام سال که سر گرم دانشگاه و بیرونم ساعت خوابم تنظیمه ولی الان کلافه می شم   دیگه چه طوری ناز بلای من ؟ اگه بودی میدونی الان من چی کار می کردم ؟ اگه گفتی ؟ برای رفع سر رفتن حوصله ی خودم میومدم و هی هی بوست می کردم تا از خواب ناز پاشی و بیای پیشم و با هم این قدر بازی کنیم تا بابایی هم از خواب پاشه ! فکر خوبیه مگه نه؟ از الان حزبمون دو به یکه ها.... طفلکی باباییییییییییی  &nbs...
30 مرداد 1390

سلام جوجو

سلام گل دخمل یا گل پسمل نازم خوبی ستاره ی من ؟ طاعتات قبول خوشگلم، تو بهشت منم رو هم دعا کردی ؟ دیشب شب احیاء بود یعنی شبی که تا صبح به درگاه خدا راز و نیاز کردیم که انشاالله قبول باشه  من با خاله اینا رفتم حاج اقا مجتبی تهرانی تو مسجد جامع بازار تهران که خیلی عااااالی بود و بابایی هم رفت مجلس حاج علی قربانی (حاج قربون ) که البته اون جا هم خیلی عالیه ، اما چون من ارادت ویژه ای به حاج اقا مجتبی تهرانی دارم (حتی عقد ازدواجون رو هم ایشون خوندن ) رفتم اونجا. خلاصه بعد هم بابایی امد دنبالم و سحری رفتیم خونه ی مامان جون اینا و سحری خوردیم و بعد امدیم خونه ی خودمون. دیگه چه خبر عزیز دل من ؟ منم خوبم خدا رو شکر ... واااای راستی دیشب تو ما...
29 مرداد 1390

شهادت مولا علی (ع)

سلام امشب شب ضربت خوردن امام متقیان ، علی (علیه السلام ) است ، امام خوب و مهربون ماست عزیزم . تا پارسال که مسجد کوفه رو ندیده بودم هیچ وقت با عمق جونم غربت مولامون رو درک نکرده بودم، عجیب جایی بود مسجد کوفه و حرم امیر المومنین (ع)....  البته یه جای دیگه هم که دلم برای غربتشون ترکید تو مسجد النبی بود ... جانم به فداتون اقا و مولا و پیشوای من ،همسرم ،پدر و مادرم و جون ناقابل خودم به فدای شما ....                                            (این دست های ساده و خالی دخیلتان      ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید ) ...
28 مرداد 1390

از خواب پا شیم

سلام مادری من دارم از خجالت می میرم ، دارم از غصه می میرم ، آسمون چشمام ابری شده ودلم داره ... اخ خدا من که هنوز تو رو ندارم ، من که معلوم نیست تو کی قراره بیای پیشم ، من که هنوز حتی بهت جدی فکر نمی کنم و..... همین من داره دلم برات ضعف میره بس که دوستت دارم و هر جا که اسم بودنت میاد من دارم قربون صدقت میرم ... اما دارم از خجالت میمیرم... وقتی همه ی مامان ها رو میبینم که این همه بچه هاشون و دوست دارن و حاضرن خودشون هیچی نداشته باشن اما بچه هاشون هیچ غمی تو دلشون نباشه و همیشه تو ناز و نعمت باشن .... دارم از خجالت میمیرم.... وقتی اسباب بازی های گرون و لباس های ناز و.... میبینم و ..... خدا .... باز هم دلم پر از غصه میشه .... می دو...
28 مرداد 1390

عاشششششق

سلام یادته بهت گفته بودم همیشه میشه یه جور دیگه به دنیا نگاه کرد تا زندگی هر لحظه شیرین تر بشه؟ تا حالا جز نیمرو درست کردن و کوکو و الویه و ... در مورد تخم مرغ فکر دیگه ای کرده بودی ؟؟ تا حالا فکر کرده بودی تخم مرغ ها هم عاشق میشن ؟ ؟ ؟ همیشششششششه عاشق باش  ...
27 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد